علی علی 10 سالگیت مبارک

علی کوچولوی مامان و بابا

بای بای می می

*بالاخره تونستم بر ترسم غلبه کنم و از شیر بگیرمت ,12 بهمن  صبح که از خواب پا شدم یه دفعه انگار یکی بهم گفت امروز وقتشه , هردو خیلی اذیت شدیم ولی به نظرم با اینکه زود بود اما برات بد نشد چون دیگه اصلا چیزی به غیر از شیر نمیخوردی و منم خیلی اذیت میشدم ,خدا روشکر الان اوضاع بهتره و دیگه غذا خوب میخوری ,خدایی کار سختی بود و البته حالا باید آماده بشیم برای پروژه بعدی یعنی از جیش گرفتن   این عکساهم مال یکی از شبایی که از شدت گریه و خستگی اینطوری خوابت برد   **خیلی وقت بود که دلم هوای مشهد و کرده بود ولی اصلا شرایط جور نمیشد که بریم ,تا اینکه خاله نسرین گفت که میخوان برن مشهد ب...
8 اسفند 1394
1